بایگانی روزانه: سپتامبر 5, 2008

سکوتم از رضایت نیست..

باز هم اتفاق دو سال پیش تکرار شد..

حتی همون حرفها ، با همون نگاه ها..همون روز کذایی که مجور شدم زیر اون برگه رو امضا کنم..

همون موقعی که قسم خوردم رو پایه خودم می ایستم ..

به هر سختی بود همه چی گذشت..خودم رو کشیدم بالا..به جایی که می تونستم حرفی برای گفتن داشته باشم ..برای اینجا بودنم خیلی زحمت کشیدم..خیلی..ولی حالا..

حالا دوباره پرت شدم پایین..دوباره رفتم زیر صفر و باز هم باید چند سال دیگه تلاش کنم..

تمام این مدت جلو پام سنگ انداختن..اون حرفها..توبیخ هایی که به خاطر اشتباه شما میشدم..به جای اینکه خودتون رو تنبیه کنید من رو بازخواست کردید..

خب باید خیلی آلزایمر داشته باشم تا یادم بره..

هرکس به طريقي دل ما مي شکند بيگانه جدا دوست جدا مي شکند بيگانه اگر مي شکند حرفي نيست از دوست بپرسيد چرا مي شکند ؟

پ.ن: یادم نمیره..فقط سکوت میکنم و در سکوت حرفم رو میزنم..